دیوار
/. آن هنگام که تو
از کنارِ پنجره عبور می کنی ؛
دیوارها خیالِ فاصله اند .
داستان
/. داستان های ِ مدام و پر از خستگی
عشق را هم پشت ِ پرده هایِ نامهربانی اسیر می کند .
حرفت را نمی زنی
که مبادا
آرزویِ ایستادن را در کنارت ببینی
در نگاه من .
همیشه ترسیده ایم ،
و آن هنگام که پرچم را بر قله یِ قاف باید برفراز کنیم ،
این ارتفاعِ نحس دامن مان را می گیرد .
- سقوط -
دوباره رفتن و رسیدن و هراس
این آنِ آخر
یوغِ اجبار را
ثانیه ای با نگاهِ شریفِ خسته ات
با نفس های ِ به شماره افتاده یِ همیشه ات
اندکی دیگر ،
تاب بیاور .
این سیمرغِ
بی مثال
بر دوشِ تو
خواهد نشست ؛
و داستان ِ ما
بالا و پایین اش
راست
خواهد شد .