یاد 1
/. گردون خفته است
و سربازها
خفته اند میان سنگرهای پیله بسته بر دستانشان
این غروب
صدای روزهای دور را ندارد
و پایکوبی
جشن چای وبرنج
میان اشک های شور زده مرده است .
من
بسیار دور ایستاده ام
و تو میان دیوارهای بی پنجره.
که به باغ گشوده می شوند
نفس های حبـسیده بر آرزوهای خفته زمین؟
دورهای دور
خزانم است
و نمی خواهم
میان همه دروغ لب های دوخته شده بر بوسه
متروک بمانم.
29/3/84