چی بنویسم ؟؟ گفته بودم آسمان خدا پرتر می شود . یادت هست ؟ بابک بیات هم .... . چی بنویسم؟ سکوت سرشاراز ناگفته هاست .
روزگار دیگر بسیار غریب شده است . خسته شده ام . به قول دیالوگ سریال زیر تیغ . این عروسی کی از کوچه ما گذر می کند ؟؟ چقدر دلمان لک بزند که دیداری تازه شود . بابک بیات هم رفت . دلم می خواست عکس های مشترکش با شاملو را برایتان می گذاشتم می دیدید ،حیف که همراهم نیست . بابک بیات پر از موسیقی بود روان ، آرام و با وقار . حسرت و آه و فغان هم که فایده ندارد . فکر می کنم باید دست به کار شد حالا که نیست ! تا می توانیم برایش شعر بنویسیم و اینکه چقدر آدم خوبی بود !!!!!!!!!!. چه روند مزخرفی طی می شود . ببخشید شب است دیگر کاریش نمی شود کرد .