مهدی اخوان لنگرودی را می شناسید ؟؟
انگار همه شاعران کافه نشین دوران مبارزه شبی را برای خاطره با او گذرانده اند شاملو ، ابتهاج ، مصدق ؛ گلسرخی .. .
خیلی ها یادم نیست اما وقتی یادم می افتد ، چقدر سخت است همه بروند از بالا نگاهت کنند و تو دستت کوتاه باشد .
قسمتی خیلی کوتاه از یک هفته با شاملو نوشته اخوان لنگروردی را مرور می کنیم :
شاملو خسته بود. آیدا به او میرسید.(( ... برو بگیر بخواب عزیزم. تو خستهای )).
آیدا کمکم دست به کار شده بود که شاملو را به خواب راضی کند». «دستهای نوازشگر آیدا سر بامداد را لمس کرد و با احتیاط (!) گفت ... موهایت زیادی بلند شده. اینجوری که خیال نداری بعد از پانزده شانزده ماه تو فرودگاه تهران جلو دوست و آشنا ظاهر بشوی. ها؟آرایش و پیرایش موهایش را خودم انجام دادهام. موهای چیده شدهاش را در کیسه نایلونی کوچکی کردم به یادگار.
شاملو به آیدا میگوید: «البته من بیشتر دوست دارم تو را در لباسی با رنگهای شاد ببینم. رنگ لباست نشاطی را که از دیدارت بهام دست میدهد میتواند بیشتر کند»
آیدا در مورد آشنایی با شاملو میگوید: «من از همان نخستین دیدارمان به طرز عمیقی نیاز او به خودم را احساس کردم»
شعری را که (شاملو) مینویسد بیدرنگ میدهد دست من، حتی صبر نمیکند که اقلا یکبار پیش خودم مرورش کنم ... دلش میخواهد اول بار آن را از دهان من بشنود. مثل یک آیین مقدس .
از او ( آیدا ) میپرسد که نامههای شاملو به خودش را دارد یا نه، آیدا جواب میدهد: «سوآل از این بیمزهتر نداشتی بکنی؟ آن نامهها سرگذشت من است آخر» .
صفحات ١٦٦ و ١٦٧ کتاب «یکهفته» شامل « قدردانی»های شاملو از اوست. شعرهای سروده شده که با آیدا در ارتباط است نیز همین نقش را به عهده دارد. البته در برخی از این شعرها عواطف و احساسات آیدا نیز نتیجه شده از رابطه او با شاملو به نظر میرسد. منباب مثال، غم او به دنیای درونی او ارتباط ندارد، بلکه یأس و اندوه وقتی وجود او را فرا میگیرد که همسرش چند وقتی شعر نمیگوید: « ... و یأسی معصومانه/ از اندوهی/ گرانبارش:/ این که بامداد او، دیری است/ تا شعری نسروده است/ ...» (احمد شاملو: آیدا، درخت ... شبانه٢). همچنین «بیخوابی» او نیز منشا درونی ندارد و به اشتغال همسرش وابسته است. و «قرص خواب» هم فقط دست شاملو است: «چندان که بگویم/ امشب شعری خواهم نوشت/ با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو میرود ...»
نقل قولی که عبدالعلی دستغیب در کتاب "نقد آثار احمد شاملو" از شاملو میآورد نسبت به نقشی که آیدا در زندگی مشترک به عهده گرفته است جای تردیدی نمیگذارد:
«شاملو میگوید از آن زمان که آیدا وارد زندگی او شده، حس میکند مانند مسافری است که سرانجام به خانه خود رسیده و میتواند با آرامش خیالی که هرگز پیش از آن نداشته به کار خود بپردازد».