سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  بازدید امروز: 2  بازدید دیروز: 15   کل بازدیدها: 71409
 
سکوت بامداد
 
یک مانده از هزار
نویسنده: مرتضی حیدرزاده(پنج شنبه 85/8/11 ساعت 11:45 صبح)

مهدی اخوان لنگرودی را می شناسید ؟؟

انگار همه شاعران کافه نشین دوران مبارزه شبی را برای خاطره با او گذرانده اند شاملو ، ابتهاج ،‏ مصدق ؛ گلسرخی .. .

خیلی ها یادم نیست اما وقتی  یادم می افتد ، چقدر سخت است  همه بروند از بالا نگاهت کنند و  تو دستت کوتاه باشد .

 

قسمتی خیلی کوتاه از یک هفته با شاملو  نوشته اخوان لنگروردی را مرور می کنیم :

شاملو خسته بود. آیدا به او می‌رسید.(( ... برو بگیر بخواب عزیزم. تو خسته‌ای )).

آیدا کم‌کم دست به کار شده بود که شاملو را به خواب راضی کند». «دستهای نوازشگر آیدا سر بامداد را لمس کرد و با احتیاط (!) گفت ... موهایت زیادی بلند شده. این‌جوری که خیال نداری بعد از پانزده شانزده ماه تو فرودگاه تهران جلو دوست و آشنا ظاهر بشوی. ها؟آرایش و پیرایش موهایش را خودم انجام داده‌ام. موهای چیده شده‌اش را در کیسه نایلونی کوچکی کردم به یادگار.

شاملو به آیدا می‌گوید: «البته من بیشتر دوست دارم تو را در لباسی با رنگهای شاد ببینم. رنگ لباست نشاطی را که از دیدارت به‌ام دست می‌دهد می‌تواند بیشتر کند»

آیدا در مورد آشنایی با شاملو می‌گوید: «من از همان نخستین دیدارمان به طرز عمیقی نیاز او به خودم را احساس کردم»

شعری را که (شاملو) می‌نویسد بی‌درنگ می‌دهد دست من، حتی صبر نمی‌کند که اقلا یکبار پیش خودم مرورش کنم ... دلش می‌خواهد اول بار آن را از دهان من بشنود. مثل یک آیین مقدس .

از او ( آیدا ) می‌پرسد که نامه‌های شاملو به خودش را دارد یا نه، آیدا جواب می‌دهد: «سوآل از این بی‌مزه‌تر نداشتی بکنی؟ آن نامه‌ها سرگذشت من است آخر» .

صفحات ١٦٦ و ١٦٧ کتاب «یک‌هفته» شامل « قدردانی»های شاملو از اوست. شعرهای سروده شده که با آیدا در ارتباط است نیز همین نقش را به عهده دارد. البته در برخی از این شعرها عواطف و احساسات آیدا نیز نتیجه شده از رابطه او با شاملو به نظر می‌رسد. من‌باب مثال، غم او به دنیای درونی او ارتباط ندارد، بلکه یأس و اندوه وقتی وجود او را فرا می‌گیرد که همسرش چند وقتی شعر نمی‌گوید: « ... و یأسی معصومانه/ از اندوهی/ گرانبارش:/ این که بامداد او، دیری است/ تا شعری نسروده است/ ...» (احمد شاملو: آیدا، درخت ... شبانه٢). هم‌چنین «بی‌خوابی» او نیز منشا درونی ندارد و به اشتغال همسرش وابسته است. و «قرص خواب» هم فقط دست شاملو است: «چندان که بگویم/ امشب شعری خواهم نوشت/ با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو می‌رود ...»

نقل قولی که عبدالعلی دست‌غیب در کتاب "نقد آثار احمد شاملو" از شاملو می‌آورد نسبت به نقشی که آیدا در زندگی مشترک به عهده گرفته است جای تردیدی نمی‌گذارد:

«شاملو می‌گوید از آن زمان که آیدا وارد زندگی او شده، حس می‌کند مانند مسافری است که سرانجام به خانه خود رسیده و می‌تواند با آرامش خیالی که هرگز پیش از آن نداشته به کار خود بپردازد».

 



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
برای کسی
این روزها .. ..
محرم
نیامدی
باران
باران بهانه نمی خواهد
حرف
بهار آمد بهار من نیامد
نوبرانه برای پاییز
خواب
غروب
دلتنگی
زمستان
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| پیوندهای روانه ||
معماری [26]
فواد [18]
فرهنگ گیلان [10]
رضا نیکوکار [15]
شیون فومنی [103]
گل آقا [45]
فرهاد مهراد [57]
آنات [12]
فروغ فرخزاد [54]
احمد شاملو [71]
صادق هدایت [48]
موسیقی و شعر [167]
فریدون فروغی [59]
سهراب سپهری [28]
سید علی صالحی [37]
[آرشیو(16)]


|| فهرست موضوعی یادداشت ها ||
روزهای من ، دروغ .
|| مطالب بایگانی شده ||
آرشیو

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
سکوت بامداد
مرتضی حیدرزاده

|| لوگوی وبلاگ من ||
سکوت بامداد

|| لینک دوستان من ||
سایت تخصصی شعر کوتاه

|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||